اتاقی کوچک در گوشه حرم امام رضا(ع) که چه حاجتها در آن روا شده+عکس
تاریخ انتشار: ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۶۶۳۱۰۱
خبرگزاری فارس ـ گروه قرآن و فعالیتهای دینی: یک اتاق سه در چهارِ دنج است درست کنج ایوان طلا. پر از راز قصه زائرهایی از همه جای دنیا. رازهایی که دوست داری ساعتها بنشینی تا از زبان خودشان کشفشان کنی. اول میآیند توی این اتاق بعد میروند پابوس! گاهی با خنده، گاهی با گریه، اما قشنگترین موقعشان همان وقتی است که هم چشمهایشان اشکی است و هم لبهایشان خندان! حالتی که غم و شادی در یک لحظه آنی با هم همآغوش میشوند و آدمِ از خود بیخود، دستپاچه میشود و نمیداند دقیقاً باید چه کار کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حالا ربع ساعتی میشود که منتظرشان ایستادهام. آدمهایی را میگویم که غیر از زائر، مدتی میشود لقب «حاجتروا» را به شانه دارند، با همان احساسات دستپاچه. همانها که یک روز سخت، زیر باران، توی بیابان و حتی شاید کنج اتاقشان دستهایشان لرزیده اما چنگ انداخته به دامان شاه خراسان. همانها که با دل شکسته، دویدهاند حرم. خودشان را انداختهاند روی قالیهای سرخ صحن انقلاب و روبهروی ایوان طلا، های های گریه کردهاند. همان مردم بی دست و پایی که دار و ندارشان میشود «استغاثه» و حاجتهایشان را دخیل میبندند به پنجره فولاد.
چشمم به در است که اولینشان میآید. نگاهش میکنم. روضه است. لبهایش میلرزد و چشمهایش برای گریه دیگر نا ندارد اما دلش روشن است. این را از همان خندهای میفهمم که جان بخشیده به لبهایش. میگوید سلام و دل میکند از انگشتر بیست و چند میلیونیاش. هاج و واج نگاهش میکنم. میخواهم بپرسم چرا؟ چطور؟ اصلا مگر میشود آدم همینطور طلا ببخشد و برود؟! دلم را میخوانَد. انگار که فهمیده این سوالها نوک زبانم جمع شده و چیزی تا پرسیدنش نمانده. بدون آنکه چیزی بگوید میزند روی شانهام و میرود. بین جمعیت دنبالش میدوم. تا بیشتر بگوید از حاجتِ روا شدهاش. اما گم میشود بین هزار التماسِ دعا.
برمیگردم توی اتاق. چند زن عراقی نمک تبرکی میخواهند. خانم حسینی کشوی میزش را باز میکند و با عربی دست و پا شکستهای میگوید: «تفضل حبیبی!» میگویم: «حبیبی را به مرد میگویند، زن میشود حبیبتی!» ریز ریز میخندد و با پشت دست میکوبد به پیشانیاش. یاد خاطرهای افتاده از اولینِ روز خدمتش، آن هم سیزده سالِ پیش. چند نمک دیگر به زائرهای تازهای که تبرکی میخواهند میدهد و میگوید: «من اولین روز بود که خادم اتاق نذورات شده بودم. میبینی که. اتاق کوچیکیه. دو نفر آدم، با زور توش جا میشن. من هم خوب همهاش رو نگاه کردم تا چیزی از قلم نیفته و نشستم روی صندلی که یک خانم شیرازی اومد داخل. صافتر نشستم. گفت: «نارنگی میخوام!» اولین روزم بود. فکر کردم حتما توی اتاق نذورات قبل از من نارنگی میدادن که این بنده خدا میخواد. خلاصه تمام کشوهای میز رو زیر و رو کردم اما نارنگی نبود. با شرمندگی گفتم: «ببخشید خانوم، تموم شد!» اون خانم که رفت و شیفت عوض کردیم با گلایه به همکارم گفتم: «چرا هیچ نارنگی برای من نگذاشتین تا به زائرها بدم؟» بنده خدا با تعجب گفت: «مگه ما نارنگی میدیم؟!» گفتم: «مگه نمیدین؟ امروز یه خانوم شیرازی اومده بود نارنگی میخواست اما تموم شده بود.» همکار خادمم خندید و گفت که شیرازیها به تبرکی میگن نارنگی. حالا این قضیه حبیبی هم شد مثل همون.»
میخندم اما هنوز چشم به راهم. چشم به راه دیدنِ آدمهایی دیدنی که اولین دری که بعد از ناامیدی میزنند درِ حرم سلطان طوس است. همانها که امید اول و آخرشان بعد از رحمت خدا، اینجاست. از خانم حسینی میپرسم: «روزی چند حاجتروا میان اتاق نذورات؟» میگوید: «خیلی. عدد مشخصی نیست. از همه جای دنیا. یک وقت زنی ده هزار تومن میبخشه و یک وقت زنی، ده میلیون.» دختری با چادر نماز گل گلی میدود داخل. قد کوچکاش به میز نمیرسد. همراه خالهاش از تهران آمده. اسمش را که میپرسم میگوید زهرا راوش. تازه امسال به سن تکلیف رسیده و با بقیه حاجترواها خیلی فرق دارد. چشمهایش را میبندد و پانصد هزار تومانِ قلکاش را برای نذرش میدهد.
روبهرویش زانو میزنم: «برای چه حاجتی نذر کرده بودی عزیزم؟» اشک توی چشمهای خاله زهرا میدود و زهرا با تمام جانِ دستهای کوچکاش خاله را بغل میگیرد و میگوید: «برای اینکه خاله مامان شه و نینی بیاره» من و خانم حسینی میگوییم انشالله و زهرا دست میکشد روی در ورودی و میگوید: «میخوایم اسمشو بزاریم رضا. مثل اسم امام رضا (ع).»
زهرا و خالهاش میروند اما صدای هقهق زن مثل کبوترهای گوشه ایوان پر میکشد توی رواقها. تکیه میدهم به میز و میپرسم: «خاله زهرا که هنوز حاجتروا نشده بود. چرا نذرش رو ادا کرد؟» اما قبل از اینکه خانم حسینی جوابی بدهد یک دختر ناز دیگر با لپهای گلی که از چادر مادرش آویزان است میآید داخل. روی پایش بند نمیشود. مادر نگاهش میکند و از ذوق داشتنش ناخودآگاه میخندد. میپرسم: «از کجا تشریف آوردین زیارت؟» میگوید: «از فیروزآباد» دست دخترک را که با آن پولهای نذری را روی پیشخوان میگذارد میبوسم و اسماش را میپرسم. مادر، بغلش میگیرد و آنقدر قربان صدقهاش میرود که حوصله هلیا سر میرود. مادر قلقلکش میدهد و هلاش میدهد بیرون تا برای حرف زدن جا باز شود: «۱۰ سالِ تمام حسرت بچه به دلم موند. ۱۰ سال. تا اینکه اومدم پابوس آقا. گفتم پسر یا دختر فرقی نداره فقط میخوام مامان شم و قسمتم شد هلیا، قشنگه، نه؟»
به هلیا نگاه میکنم، به حاجتی که روا شده و به چشمهای مطمئن زهرا که خالهاش را بغل گرفته بود فکر میکنم. اینجا اتاق عجیبیست، پر از امید، پر از انتظار، پر از دعاهایی که از سقف آسمان رد شده و شاه خراسان برای روا شدن زیرشان مُهر و امضا زده. از خانم حسینی خداحافظی میکنم. از این اتاق رازآلود بیرون میآیم و نذر میکنم، مثل همه این زائرها، آن هم به امید اینکه یک روز مثل آنها با اشک و لبخند میهمان این اتاق شوم و قبل از پابوس، نذرم را ادا کنم. درست همین جا، توی اتاق سه در چهارِ دنج نذورات، کنج ایوان طلا.
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: حرم امام رضا نذورات امام رضا خانم حسینی حاجت روا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۶۶۳۱۰۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
5 چالش اصلی کسب و کارهای کوچک
عصر ایران / مدرسه کار و کسب ؛ دکتر علیرضا داداشی - راه اندازی یک کسب و کار کوچک، ایده ای است که طرفداران زیادی دارد. بعضی از صاحبان مشاغل گوناگون استخدامی یا فعالان بازار که تجربه شکست یا عدم موفقیت کافی را داشته اند، کسانی که مایل نیستند کارمند و زیرمجموعه شخص دیگری باشند، جوانان صاحب ایده، بازنشستگان و یا خانم های خانه دار تعدادی از این علاقه مندان راه اندازی کسب و کار کوچک و شخصی هستند.
با توجه به شرایط فعلی اقتصاد و بازار کار، به نظر می رسد که الان زمان مناسبی برای راه اندازی چنین کسب و کاری باشد.
واقعیت این است که تقریبا همیشه زمان مناسبی برای رفتن به سمت این علاقه مندی است.
چالش های اصلی کدامند؟اگر صاحب یک کسبوکار کوچک هستیم یا قصد راهاندازی کسبوکار خود را داریم، درک مسائل منحصربفردی که کسب و کارهای کوچک با آن مواجه هستند می تواند به ما کمک کند تا موفق تر شویم.
واقعیت این است که ورای علاقه مندی و ایده پرداز بودن و دغدغه داشتن، تعدادی چالش وجود دارد که احتمالاً در این مسیر با آنها روبرو خواهیم شد. بنابراین، قبل از اینکه به جلو برویم، باید از مسائلی که ممکن است ما را غافلگیر کنند آگاه باشیم.
من در اینجا پنج مورد از رایجترین چالشهایی که ممکن است با آنها روبرو شویم، را تشریح می کنم.
1- کمبود بودجههیچ چیز مانند مشکلات پولی نمی تواند یک کسب و کار را متوقف کند. به ویژه برای مشاغل کوچک این یک چالش اساسی است. عجیب نیست که ببینیم بسیاری از شرکتهای بزرگ جریان نقدی کافی برای پیگیری حقوق و دستمزد و روشن نگه داشتن چراغ کسب و کارشان دارند، اما، کسبوکارهای کوچک اغلب در وضعیت کمتر با ثباتی هستند.
اگر یک مشتری بزرگ ما به هر دلیل نتواند پرداختی انجام دهد، کسب و کار کوچک ما ممکن است نتواند حتی از عهده پرداختن قبض های خود بربیاید. داستان های زیادی وجود دارد که صاحبان مشاغل کوچک از حقوق خود صرف نظر می کنند تا حقوق کارمندان و فروشندگان خود را بپردازند.
متأسفانه، داستانهای زیادی از شکست کسبوکارهای کوچک به دلیل کمبود بودجه وجود دارد.
2-کمبود زماناین سوال همیشه و از همه افراد جای پرسیدن دارد که آیا شما مالک کسب و کار هستید یا بخشی از آن؟
برای صاحبان مشاغل کوچک، پاسخ اغلب هر دو است.
ما مسئول اجرای طرحهای تجاری و برنده شدن در کسبوکار جدید هستیم، اما ممکن است خودمان به تلفنها هم پاسخ دهیم، مدارک را هم بایگانی کنیم، شخصاً با فروشندگان هم وارد مذاکره و معامله شویم.
هرچه کسب و کار ما کوچکتر باشد، احتمالاً وظایف بیشتری برعهده خواهیم داشت. مدیریت این تنگنای زمانی میتواند دشوار باشد و باعث شود ناخواسته بخشی از مسائل مهم کاری مورد غفلت واقع شوند.
با اینکه تعداد کسب وکارهای کوچک در ایران کم نیست، اما، همچنان تامین نیروی انسانی مجرب، شایسته، توانا و سخت کوش یکی از چالش های پیش روی بنگاه های کوچک است.
در بسیاری از موارد، بسته حقوق و مزایای کسب و کار کوچک ما نمی تواند با آنچه شرکت های بزرگ ارائه می دهند رقابت کند. علاوه بر این، در حالی که مشاغل بزرگ می توانند افراد را برای یک کار خاص استخدام کنند، در بنگاه های کوچک ممکن است به کارمندانی نیاز داشته باشیم که هر کدام بتوانند چندین کار را انجام دهند.
همچنین احتمالاً به افرادی نیاز داریم که ویژگی های شخصیتی خاصی برای موفقیت در محیط کسب و کار کوچک ما داشته باشند، در حالی که این نوع کسب و کار معمولا با تغییرات زیاد مواجه است و تغییر در آنها امری رایج است. چگونه می توانیم مرتباً به این نوع افراد دسترسی داشته باشیم؟
این عوامل می تواند یافتن کارمندان مناسب را چالش برانگیز کند.
4-مشکلات ایجاد تعادل بین رشد و کیفیتدر کسب و کارهای کوچک این یک داستان رایج است:
یک روز ما در حال جشن گرفتن یک مشتری بزرگ هستیم و روز دیگر در تلاش هستیم تا با نیازهای مشتری جدید همراه شویم.
در بسیاری از موارد، ما باید بین ساعات طولانی کار کردن خودمان و کارمندان مان یا یافتن راههایی برای کاهش دادن زمان کار (مثلا به ضرورت رعایت صرفه جویی در هزینه ها)، دست به انتخاب بزنیم.
برای مشاغل کوچک، رشد اغلب با دردسرهای فزاینده همراه است.
هیچ راه حل عالی وجود ندارد.
به این معنی که در نهایت، ما باید بتوانیم راهی برای پیش برد کارها بدون آسیب رساندن به کسب و کار خود یا با حداقل آسیب احتمالی به آن بیابیم.
5-مشکلات متعدد وببازاریابی در مشاغل کوچک با مشکلات متعددی مواجه است؛ تبلیغات رسمی گران است و تبلیغات دهان به دهان آهسته.
اینترنت می تواند فرصتهایی را برای یافتن مشتریان فراهم کند، اما بسیاری از کسبوکارهای کوچک از حضور آنلاین خود به اندازه کافی بهره نمی برند.
احتمالاً می دانیم که به یک وب سایت نیاز داریم، اما آیا وضعیت سئوی سایت ما بهینه است؟ آیا از طراحی واکنش گرا استفاده می کنیم؟ آیا سایت ما ابزاری برای فروش است یا تنها یک بیلبورد آنلاین داریم؟ آیا حواس مان هست که وب سایت تنها بخشی از حضور آنلاین ما را پوشش می دهد؟ حضورمان در سایر رسانه های اجتماعی مانند فیس بوک و توییتر و ابزارهای داخلی چگونه است؟ سایت و شبکه های اجتماعی ما، چه ابزاری برای یافتن مشتری ناراضی و شنیدن صدا و ارائه پاسخ به او در اختیارمان قرار می دهد؟ و ... سوالات متعدد دیگرکسب و کارهای بزرگ دارای بخشهای مجزا و پر کارمندی برای فعالیتهای آنلاین خود هستند، اما در کسب وکارهای کوچک اغلب داریم تلاش می کنیم خودمان را با امکانات -گاه- حداقلی که در اختیار داریم همگام کنیم.
چگونه می توانیم این چالش ها را مدیریت کنیم؟داشتن یک کسب و کار کوچک می تواند فوق العاده مفید باشد و هر چالشی هم در این مسیر رخ بنمایاند، راه حل های متعددی دارد. برای موفقیت در کسب و کار کوچک خود، باید برای چالش هایی که با آن روبرو خواهیم شد آماده باشیم.
بدون شک ما می توانیم بخشی از توانایی های حل چالش را خودمان برای خودمان فراهم کنیم.
آموزش: ما می توانیم مهارتهایی را که برای اجرای موفقیتآمیز یک کسبوکار کوچک نیاز داریم، بیاموزیم. دست کم در ابتدای راه اندازی کسب و کار، به دلایلی از جمله کمبود بودجه و کمبود نیروی متخصص، باید بتوانیم خودمان گلیم مان را آب بیرون بکشیم. آموزش می تواند به ما کمک کند تا کمی، و فقط کمی راحت تر به جایی که می خواهیم برویم برسیم. تجربیات دیگران: استفاده از تجربیات دیگران راه دیگری است که شناختی نه کامل وکافی، اما، قطعا مفید در اختیار ما قرار خواهد داد. گرچه بهتر است از تجربیات کسانی استفاده کنیم که سابقه راه اندازی کسب وکاری شبیه به کسب وکار ما را داشته اند، یا چنین کسب و کاری را مدیریت کرده اند، ولی معنای این سخن این نیست که تجربیات بانیان کسب و کارهای غیر مشابه مفید نخواهد بود. مهم این است که ما اهل آموختن باشیم و بتوانیم از آنچه می بینیم و می شنویم، برای خودمان توشه ای بیندوزیم.
_____________________________________________
* دکتر علیرضا داداشی
نویسنده و مدرس مدرسه کار و کسب عصر ایران
- دکترای مدیریت بازاریابی
- مدیر و بنیانگذار گروه «مشاوره، آموزش و تحقیقات بازار خوشهچین»
- مشاور کسب و کارهای نوپا، کوچک و متوسط
- پژوهشگر بازار و کسبوکارها
- نویسنده بیش از ۴۰ مقاله در فروش و بازاریابی
- مولف کتاب: بیست گفتار فروش و بازاریابی- کتاب همراه فروشندگان و بازاریابان
-بازرس اصلی انجمن علمی مدیریت کسب و کار ایران
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: نارضایتی کارکنان و راهکارهایی برای مدیریت آن مدیر ذره بینی باشیم یا خیر؟ چگونه کارمندانی با انگیزه داشته باشیم؟